salam

Home | my behavior | live | mahdawiat | new | foroogh | karbala | saman | steps | relation | My Idea | look | future | poem | poems | salat | stories | production | Contact Me | emam | book | future 2 | bank | man-man
poem

سلام

بنام او که ما را فکرت آموخت
تن به فدای وطن       فکرت هر انجمن
دل به ندای وطن         قدرت اسلام من
لب به نوای وطن        وحدت ایران من
 
 ای همه ایرانیان            آیه و فرزند تو
روز بهان جهان          بسته و دلبند تو 
 دلبر و دلدادگان           دل همه در بند تو
 
قله پیر و  جوان             کوه دماوند تو
جوی و رود روان        کرخه و اروند تو
بحر خزر با عمان           پیکر و آوند تو
 
کاوه و آهنگران            مردم خرسند تو
زارع و کشت آوران           مردم لبخند تو
عالم و فرزانگان               چشم پدافند تو
 
مهر تو در خاوران           پیشه و پسوند تو
دیده حق باوران            ریشه و پیوند تو  
ملت تو جاودان            آتش و اسپند تو
 
تن به فدای وطن         فکرت هر انجمن
دل به ندای  وطن         قدرت اسلام من
لب به نوای وطن          وحدت ایران من 

شعر بنده امضای ما است

بسمه تعالي

انعكاس كلمات !!! نشست صميمي بامصاحبه شونده كه مصاحبه ما،انعكاس ذهني او ازكلمات است . بخوانيد . معرفي ؟    بسم الله الرحمن الرحيم . بنده سيد علاءالدين موسوي ، 54 ساله ، بازنشسته ، جانباز و .جانباز؟   بله انقلاب اسلامي با فداكاري  شهداء و آزادگان و جانبازان بدست آمده ، تحت ولايت و امامت امام راحل پيروز شديم. و آينده هم ادامه همين راه است وادامه همين روحيه ،با رهبري رهبر معظم انقلاب اسلامي ، تا به هدف نهايي برسيم .  هدف؟   هدفها زياد بود . اما مشخصترين آنها پايان دادن به استبداد داخلي و استكبار خارجي بود . و موفق شديم.  موفقيت ؟  ما درهمه عرصه ها موفق بوده وهستيم .مهم اين است كه با آموزش صحيح نگذاريم جهت ها و ارزش ها تغييرپيدا كند. آموزش ؟   آموزش در رأس برنامه ها قرار دارد . فعلاً آموزش سياسي و نظامي و علمي خوب بوده ، اما آموزش هاي اعتقادي و اقتصادي ، بايد مردم را به نقش خودشان بيشتر از گذشته واقف كند. نقش ؟  همه نقش دارند . اما مسئولين بيشتر نقش دين مداري و مردم نقش دينداري خود را بپذيرند . و نقش هاي بينابيني در همين راستا تعريف مي شود . امكانات هم بايد در همين راستا باشد .امكانات ؟   امكانات فراوان است . مهم مديريت جامعه و و مديريت بحرانهاست . زيرا فشارهاي خارجي و عوامل انساني هميشه بحران ساز است . و ما بايد از بحرانها عبور كنيم . دوباره كاري هم به نفع ما نيست .   دوباره ؟  بايد اصلاحات را  با استواري در تصميم ،در زير ساخت هاي عمراني و فرهنگي و..ادامه بدهيم و در همه حال ارزشي  و اصولگرا باقي بمانيم . بايد تصميم اين كار را داشته باشيم . تصميم؟  تصميم گيري ها بايد مبتني بر تصميم سازي هاي عمومي باشد . يعني وفاق اجتماعي و اولين حركت از بدنه كارشناسي   كشور با رويكرد تصميم سازي آغاز شود . وازدگي و واپسگرائي  مهلك است . خاطره خوبي از اين روند نداريم .خاطره ؟  خاطره يعني تعريف جريان مخاطره پذيري ما در مقاطعي از زندگي ، كه از زندان و تظاهرات و جنگ وخاطره فراوان   است . خيلي ها الان خاطرات به اندازه يك كتاب كامل دارند.كه بايد به نسلهاي بعدي منتقل كنند .مخصوصاً دهه فجر. دهه فجر؟   چيزي كه همه ملتها به آن احتياج دارند . و دقيقاً مانند شب قدر است . ما در همين ايام 2500 سال شاهنشاهي را كنار  زديم . ايستگاهي براي تعيين هويت يك ملت براي همه ملت ها وحود دارد . ملت ما در دهه فجر گل كرد  گل ؟  همه مردم گل هستند . كه بايد شكوفا شوند . و به علت ندانم كاري نبايد پرپر شوند . گل مرا بياد شكوفائي استعدادها  مي اندازد . خلاصه گل و آبي تازه اش بايد . شايد شاعر شعر ديگري گفته ولي مقصود ما يكي است . شعر؟   هر ايراني بايد شاعر باشد . هوش و شعور خاص ايراني  بايد تقويت شود .البته شعري كه از باب تخيل و تدبر باهم است.شاعر؟   من هم ايراني هستم . و آرزو مي كنم همه به شاد ي و آزادي و آبادي فكر كنند .و دست از ديانت و سياست برندارند.شادي ؟ بايد همه در آن شريك باشند . شادي اصلي ما پيشرفت و عدالت است . با اينها همه مردم شادند . و بدون اينها شادي  وافعي وجود ندارد . البته با عقلانيتي كه مقوم آن دانش است  . منتظر واقعي بايد خودش پيشرفته و عادل باشد .منتظر؟   من هم منتظر هستم . دهه فجر مبارك باشد . والسلام

aladoosteman@yahoo.com     aladinmosavi.tripod.com

 



بسمه تعالي بيست و چهار عيار

سلام - با استقبال از شعر نمونه زنده ياد قيصر امين پور , چند رباعي يا دوبيتي با مضامين دفاع مقدس تقديم مينمايم .

تمامي اين اشعار در روز مبعث پيامبر اسلام در روز دوشنبه در تاريخ 29 / 4 / 88 سروده و نوشته شده است .

در اشعار زير سعي شده است . فرازهاي جنگ ونحوه فكري شهداء و جانبازان و آزادگان ترسيم شود . سيد علاء الدين موسوي

چون ني به نيستان وجود اِستادم

از تيغ جفا به دشت خون اُفتادم

اِستاده و اُفتاده چه فرقي دارد

تسبيح كنان به بحر عشق اُستادم

مهر من و تو ز يكدگر كم نشود

زخم دو جهان من و ترا غم نشود

شاديم هميشه در گلستان وجود

ابروي من وتو بي گمان خم نشود

سمتي است سمت جبهه ايماني

زنده توئي شهيد! چون ميماني

گويا كه هزار سمت دارد جبهه

هر سمت هزار مرد در مهماني

پيشاني خود مبند به تزوير و ريا

گر مرد رهي برآ و برخيز و بيا

سر بند مرا عوض نكردند با تو

لبيك من و تو شد به فرمان كيا

همسايه ما به لشگرش مي نازد

چنديست كه دشمنانه او مي تازد

حسرت به دل من و تو لازم نشود

دشمن به من و تو جنگ را مي بازد

مردي نَبُوَد كه خام خاخام شوي

يك اجنبي بنام و بد نام شوي

دزدي بكني ز نام معصوم جهان

عاصي شوي و بنام صدام شوي

انگار جهان دونيمه باشد ز دو نيم

يك نيمه مرفه و دگر نيمه وخيم

پرسيده ام از حكيم من راه علاج

گويد سرطاني است اما خوش خيم

فرمان رسيده ! بايد امضاء كردن

صد سنگر پيشِ روي امحاء كردن

نقد است تمام جان , جانم بخريد

هر قصه عشق ! بايد انشاء كردن

بيداد و ستم به دشت چون دود گذشت

هر لحظه ضرر داشته بي سود گذشت

گوئي كه فلك گل ستم داشت بدست

پژمرده شد , ايام ستم زود گذشت

بايد به شنا ز رود و اروند گذشت

بايد به صفا ز هر چه پيوند گذشت

پيوند من و تو و خدا مي ماند

بايد به خدا ز قيد و هر بند گذشت

با سير و سلوك معني ما را يافت

تفسير من و ترا و ما ها را يافت

از سير بد انديش زمان تا كه بريد

راه و روش درست طاها را يافت

اهريمن پست هست تا دنيا هست

مرگ است براي اهرمن تا ما هست

ماييم كه جبهه را گشوديم اين جا

هم بود و نبود اهرمن بيجا هست

آتش همه جا به روي سر ها ميريخت

اي واي به آن كسي كه از ما بگريخت

بگذشت زمان , همه ز دنيا رفتند

ديديد , مدال زنده بر ما آويخت

پرسيدن حال و روز چون ديدن ماست

روز و شب يكسان خزان ,چيدن ماست

رنگ رخ ما كه گاه زرد است گه سرخ

اين گردش دوران ز چرخيدن ماست

من هم متون عشق را تمرين بيحد كرده ام

بد هست تمرين جفا بسيار من بد كرده ام

شايد دوباره مهر را در كوي تو باور كنم

زانكه حريم جبهه را من بارها سد كرده ام

دست شما بوسيده شد

گر چه همه پوسيده شد

مانده فقط آن يادگار

چون بارها پرسيده شد

ميعاد ما با صلح هم گاهي ز يادت ميرود

با جنگ هم گل زخم ها گاهي زيادت ميرود

پيمان ما از ياد رفت از ياد آن غافل مشو

دراين نبرد اصل هدف گاهي زيادت ميرود

تلخي نباشد در صفا

شيرين نباشد هرجفا

ما پيشكش كرديم ما

شيريني اين بي وفا

انكار مكن كه زخم داري به دلت

هرگز نكني تو شكوه از درد دلت

كي خواسته تا بپرسد از حال شما

جزآنكه نموده همه را خون به دلت

آزاد مردان جهان بر ما چه حسرت ميبرند

آزادگي را با خرد برگو بچند صد ميخرند

قيمت ندارد نقدجان جان است جانا اين بها

صد خرقه شك و ريا يكباره بر تن ميدرند

ديدم همه آمدند طلبكار از خاك

تا شخم زنند شود پديدارمغاك

ديدم بگرفته سنگر اندر دل پاك

صد جسم عزيز را با صدها چاك

آن سوي ما شطي ز خون

اين سوي ما شطي ز خون

مجنون به حيرت ماند چون

ليلي ندارد اين جنون

اين رود ما اينسان چرا دريا كناري ميرود

گنجشك ما با ناله صدها قناري ميرود

گويا كه اصل اصل ما از هستي بالاترست

انسان ما از دار خود با شادخواري ميرود

تمام دفتر عشق آتشين است

گلوله هاي داغي در كمين است

مرا مادر فرستاده به جنگي

كه گفته مادرتو اين زمين است

ما دشمن آه و اوخ و افسوسيم- با شوق لبان مرگ را مي بوسيم- دريا دريا اگر ز ما برگيرند- كم مي نشويم از آن كه اقيانوسيم

بسمه تعالي بيست و چهار عيار

سلام - با استقبال از شعر نمونه زنده ياد قيصر امين پور , چند رباعي يا دوبيتي با مضامين فرهنگ عاشورائي تقديم مينمايم .

تمامي اين اشعار در روز جمعه هفته اول ما شعبان المعظم ( سال 1388 هجري شمسي ) آغاز و در سه روز سروده و نوشته شده است .

در اشعار زير سعي شده است . فرازهاي جنگ ونحوه فكري شهداء و جانبازان و آزادگان ترسيم شود . سيد علاء الدين موسوي

نينوا با صد نوا گفتا خموش

در سكوت عشق باش اما بگوش

گرد آتش باش اما تشنه لب

چرخ زن پروانه وار اما بهوش

روزگار ما همه ده ده بود

حرف ما بي همهمه چهچه بود

ربط عاشورا با ده روز عشق

اي خوشا گفتن بود به به بود

حرف حق از ناي ما از ني شنو

حرف حق لالاي ما , ني ني شنو

هست خاموشي اگر درجبهه ها

راز ما را از لب صد ني شنو

هشت وچار ما اگر معصوم بود

روزگار ما از آن محروم بود

هشت و چار ما شهيدان خدا

هشت بار از جنگ ما معلوم بود

غصه ما را نمي داند كسي

قصه ما را نمي خواند كسي

كربلا دارد شماره هاي ما

دور تكراري از يك تا بسي

يك بسيجي با مسلسل آمده

دشمنش با فكر معطل آمده

گوئيا زينب نمي بيند حسين

بهر ديدارش بر آن تل آمده

دوستان ما فقط خوابند خواب

هيچ از كشته نمي آيد جواب

من به آسايش رسيدم , العطش

نيست آواي من گشته كباب

روزگاران ياد بادا ياد باد

سر بروي نيزه ها آزاد باد

رفته آن دوران عشق وعاشقي

خاطرات جبهه هايم شاد باد

كي شود آن وقت بر بادم رود

ياد ها از خون و فريادم رود

جمع ما بيگانگي كي كرده است

هست عاشورا نه بنيادم رود

نيزه و سر نيزه در دستان ما

خون چكان از چهره انسان ما

بي محابا دشمنان را سر بريد

نفرت و كينه در آن دوران ما

گفته ها از دوستانم گفته شد

قصه ها و گفته ها هم غصه شد

نيست زيباتر از اين كه ديده ايم

حق و باطل يكسره در فتنه شد

روي من از دود ها گشته سياه

روز هاي من چنين گشته تباه

خشم من خشم مقدس بود چون

هيچ در جبهه نكردم من گناه

دشمن اندر وهم خود كم فهم شد

تا چنان در زندگي بي رحم شد

ديد جنگل را در آن ذهن و گمان

سهمگين با همگنان در سهم شد

آفتاب بر چهره مي تابيد و من

روي پل خمپاره مي باريد و من

روز عاشورا همان صحنه نبود؟

دوستم از زخم مي ناليد و من !

آب گفت آن آبرو از دست رفت

مستي تشنه لبي از مست رفت

دست جانبازي چه كوتاه و بلند

در همان اندازه ها از دست رفت

واي از سيرابي و لب تشنگي

ابر و سايه , نور با تابندگي

حال سيراب و لب تشنه مگو

هر دو باشد امتحان زندگي

عده اي افتاده در بند آمدند

زخم در دل با لبخند آمدند

خود رها گشتند چون آزادگان

نزد ما ها با دو صد پند آمدند

دست بردم تا به قرآن مجيد

كرد شيطان را از آنجا ناپديد

مشتري گشتم به درگاه خدا

جان من را با بهشتي ميخريد

تو تنها مانده اي دشمن هزاران

پياده مانده اي آنها سواران

پسِ فردا نمي ماند از او ياد

تو داري اين همه از سوگواران

مرام ما حسيني بود و اما

امام ما خميني بود و اما

همان اول بياد خود سپردم

حسيني و خميني بود و اما

گر شنيدي صوت هر تك تير را

سرنوشت عشق را , تقدير را

گل فراموشم مكن با ياد عشق

بشنو از من بانگ آن تكبير را

دشمن شكم خويش چو انبار نموده

دانسته كه حقيم ولي انكار نموده

مصداق همان حق كلام است , گفتيم

ميزان حسين است , كه اخطار نموده

دوستي ها نيست با نيرنگ جور

خفته دشمن درميان سنگ و گور

نعره ها ميزد ولي با ناله رفت

كور دل هرگز نبيند حق و نور

اول و آخر همه پروردگار

از من و تو يكسره در روزگار

خواسته مانند ياران حسين

ماندگاراني شويم پرهيزگار

ما دشمن آه و اوخ و افسوسيم- با شوق لبان مرگ را مي بوسيم- دريا دريا اگر ز ما برگيرند- كم مي نشويم از آن كه اقيانوسيم

بسمه تعالي چهارده در دو

سلام - با استقبال از شعر نمونه زنده ياد قيصر امين پور , چند رباعي يا دوبيتي با مضامين مقاومت فلسطين و لبنان تقديم مينمايم .

تمامي اين اشعار در روز در ايام ميلاد مهدي موعود سروده سروده و نوشته شده است .

در اشعار زير سعي شده است . فرازهاي جنگ ونحوه فكري شهداء و جانبازان و آزادگان آنها ترسيم شود . سيد علاء الدين موسوي

اشك چيزي كمتر از دريا نبود

خشكي رخ كمتراز صحرا نبود

خاطراتم را نوشتم روي سنگ

كاش اصلاً ظلم در دنيا نبود

جنگ با سنگ چقدر با معناست

ننگ در تنگ چقدر بي معناست

بگو كه ايران فلسطين نيست

چقدر واژه تو پيام پر معناست

گفت با من باش اما خوار خوار

گفتمش باشي در اينجا زار زار

گفت ماندم با تو در پيكار خاك

گفتمش ميدان و رزم و كار زار

گفته تورات و انجيل و زبور

نيست از ما منجي عالم بدور

گر كه طغيان شد در قدس عزيز

اندكي بايد صبوري اي صبور

قدس مي ناليد من گريان شده

از غم اين مسلمين حيران شده

گر فلسطين بود روزي بنگريد

نوبت و دوران اين لبنان شده

دشمن و بيگانه ديدم روزخاك

خانه را ويرانه ديدم روز خاك

ديدمش افتاده دشمن رو زخاك

قصه و افسانه ديدم روز خاك

مادرم را ديده ام در دست سنگي

او اشاره دارد اينكه باش جنگي

دشمن ما دشمني كرده بدانيد

جنگ بايد تا نماند عار و ننگي

تل زعتر چيست ؟ تلِ خاك پاكان

كشتگان از بي گناهان بي پناهان

هر كسي داده رضايت برچنين كار

هست او در زمره نسل تباهان

آسمان پربود از موشك كه مي شد

قيمتش را داد يك مسجد بنا كرد

ساخت آموزشگه و انسان را ساخت

دشمن آن را روي يك منزل رها كرد

جنوب رقت انگيزي كه ديدي

يزيدي ديدي و ديدي پليدي

گلستان جهان شيعيان است

مواظب باش گلها را كه چيدي

دست بسته چشم بسته ما اسيريم

مانده اميدي كه اين لحظه نميريم

رفتن ما ماندن اين زاد و بوم است

فرصتي بايد دوباره جان بگيريم

هميشه قدس با ما بوده مي ماند

خدا اين دشمن دون را مي راند

نگو سنگ من و تو كارگر افتاد

هر آن قلبي كه بود آگاه مي داند

نمازم را نمي گذارند بخوانم

نمي گذارند معني آنرا بدانم

مسلم در نماز من رازي است

كه من با آن دشمن را برانم

مادرم مرده ! گويا پدرم پير شده

پسران خواهرم همگي شير شده

سه برادر نفري شش نفرعائله مند

ترس از مرگ براي همگي دير شده

صداي موشكي برخاست ! تكبير!

نباشد دشمنان را چاره , تدبير

فقط يك راه چاره دارد آن دون

كند او خودكشي با تير هفت تير

ديرياسين و شتيلا , تل زعتر

خاطرات ناگواري بد ز بدتر

شد دليل ايستادن روي پاها

تا شود قوم يهودا پست و ابتر

كدام شهر رام خداست جز رام ا

كدام روز روز خداست جز يوم ا

تير خدا در روز خدا رها خواهد شد

تمام آن سال بنام خداست عام ا.

بن گوريون با آن موهاي آشفته

در قبر در عذاب با بوهاي آشفته

موشه و گلدا و رابين و هرتزلند

در هراس و گفت و گوهاي آشفته

بپرهيز از فتنه آرام باش

بياد همان نام قسام باش

اگر عزت دين بود آرمان

هميشه پي راه اسلام باش

دل صهيوني ها بود ابلهي

ندارند از خوب و خير آگهي

توهم كنند اينكه گويد خدا

بهر كارشان آفرين , بَه بَهي

يهودا ندارد به مال مردم چشم !

ندارد از ديگران به دل ها خشم!

به دست گرفته كبريت آتش زا

دعا كند كه باشد مال مردم پشم

بيا باور كنيم ايران ايران است

و يا همنام ما آنگوشه لبنان است

مگر اسلام فرقي دارد اين گوشه

پيام ما همه در گوش انسان است

عشق ما به همه يكسان است

بويژه وقتي خانه ويران است

شبي بي سقف را ملاحظه كن

نگاه كن كه چشم حيران است

مرد را در خون خود افتاده ديدي

تك درخت نخل را استاده ديدي

ريشه آن نخل استاده مردانيست

كآن همه در راه حق آماده ديدي

اگر حسن ما همان حسن است

هميشه دشمن او در كفن است

نبود اگر نام او حسن نصرالله

حسن بياري خدا در سخن است

دولت كوچكي بنام دولت دوست

چنين دولتي هرچه دارد ازوست

بنام كسي نبوده دولت يار , ولي

بنام حسن كه شود مسلماً نيكوست

شهيدان در جنوبند و شمالند

ز زخم دشمنان هرگز ننالند

به صبر و طاقت و اميدواري

همه صاحب جمالند و كمالند

ما دشمن آه و اوخ و افسوسيم- با شوق لبان مرگ را مي بوسيم- دريا دريا اگر ز ما برگيرند- كم مي نشويم از آن كه اقيانوسيم