چهل
حديث از امام رضا عليه
السلام
1-
از
ما نبود هر كه اطاعت نكند
گفتار ائمه را
رعايت نكند
ما را
چه رعايتي آنجا كه كسي
از
ما بود و حق ، اطاعت نكند
2-
تلاش
مؤمنان در رفع حاجات
بود
عين عبادات و مناجات
شود
فخر ملائك آن بشر كو
كه
حق هم ميكند بر او مباهات
3-
خويشتن
دار نديدم كه سودي نكند
شيطنت نيست روا , تا سودي
بكند
مده آزار تو مسلم ، همه
را
مسلم
آنستكه بر غير حسودي نكند
4-
گفتي
كه خداوند ندارد رشته
؟
از
خلق بساخت در گمانت پشته
هر
كس نياويخت و يا
چنگ نزد
از
رشته محكمش بود او كشته
5-
هدايت
را اگر از غير خواهي
شوي
گمراه و ماني در تباهي
تجاوز از كلام دوست كردي
يقينم هست كارت اشتباهي
6-
بسيار گناه كرده
اي بيچاره
بي
مايه شدي و مانده اي آواره
بر
آل رسول ميفرستي صلوات
صد
ها گنه تو را شود كفاره
7-
مونسي
دلسوز و بابي مهربان
يك
برادر همدل تو هر زمان
باز پرسي از دل و حال امام
مثل
و مانندش نيابي در جهان
8-
ديدي
كه در شدت و بحران نگون
شدي
در
محنت و عنا تو به سر واژگون
شدي
ياري بخواه تو از اين اهل بيت ما
ور نه تو در به
در شدي و گونه گون شدي
9-
يك
راه بدون رهنما مهلكه
است
افتادن اندر اين
بلا معركه است
ديدم
كه جدا كني ز ما طي طريق
گفتم
كه بداني همان تهلكه است
10-
كرديم
حساب نفس و سود آورديم
ما گرمي بازار وجود آورديم
غفلت
نكنيم ، نفس ضررها دارد
كمبود هم از نزد حسود
آورديم |
11-
آزمودن
همه جا رايج و سنت باشد
رايگان
گشته خبر بي حد و منت باشد
چه
عجب هست به دنيا همهء اطمينان
چرخ
گردون سبب اين همه لعنت
باشد
12-
كوچك
گنهت بسي پراكنده شود
هم
قلب و سراپاي تو آكنده
شود
هر
كس كه نترسد از گناه كوچك
آخر
دل او چو مرغ پركنده
شود
13-
راحت
نبود بخيل در زندگي اش
لذت
نبرد حسود از بندگي اش
آنكس
كه بود بنده اين مال و منال
درمانده
شود مانده شرمندگي اش
14-
چون
دور نشد امتي از بخل و حسد
صدها امم گذشته گشتند جسد
بخل
و حسد عاقبت گلوگير شود
يك
رشته به گردن است با نام
مسد
15-
مؤمن
نگشت هرگز در راه خود شتابان
آهسته
رفته مؤمن پيوسته
و خرامان
ارزش
رود ز دستت
در سرعت مشيت
فرمايش امام است در خطه
خراسان
16-
مقدار
من شما عرض ادب است
چون
ادب لطف خدا را سبب است
هر
كه در راه رسيدن به ادب
مشكل ديد
فرض
دانست كه تلخي تكلف رطب
است
17-
از
خورد و خوراك بتن ماهيچه
كنند
بافند
ز پشم و تار و قاليجه كنند
از
ياد خدا شوند غافل پستان
دنيا
و خود و غير بازيچه كنند
18-
نزديك
شما نعمت بسياري هست
تقواست
فقط اگر
نگهداري هست
از
جرم و گنه فرار كرده نعمت
اين
رابطه هست تا كه انكاري
هست
19-
مؤمن
نكند تجاوز اندر غضبش
بيهوده
برون نمي رود از ادبش
مؤمن
كه بياموخت ادب از ارباب
ناحق
نكند هيزم تر را حطبش
20-
از
دشمن دون چون ضررها آيد
با
مردم خود گشاده رو تر بايد
بالجمله
تواضعي به ياران مي دار
از صحبت سلطان حذر
ها شايد |
21-
قانع
به قناعتش مصون مي ماند
در
عز و كرامتش
فزون مي ماند
بي
جا كه زياده خواه شد مي
داند
از خانه خويشتن برون مي ماند
22-
برگير
زبان خويش را در كامت
حتي
تو مگو زياده تر از نامت
محفوظ
بدار اين زبان را در كام
كاشانه
عزت است در فرجامت
23-
خود
رأي مباش كاين خطر ها دارد
اين
كار هزار و يك ضررها
دارد
نفست
به خطر فتاده اي واي به
تو
بنگر
به امام
خود نظرها دارد
24-
در
دست خودت كليد فقري داري
آن
مسأله است سؤال كسري دارد
مگشا تو در سؤال
را با آن چون
فقرت
بنمايد گر چه فخري دارد
25-
معذور
شو از گفتن عيب دگران
بيرون
برو از گفتن غيب دگران
بار دگران به دوش
تو افتاده
باشي
نگران تو از چنين بار گران
26-
مي
رسد از منشأ غيبش نعيم
كم شمارندش
بخيلان لئيم
لاجرم
كفران ببندد باب غيب
بسته
و محدود شد بذل كريم
27-
برخيز
و بيا به كشت و كاري برويم
ننگ
است اگر به خاكساري برويم
برخاستن و نشستن و خوابيدن
سبك
است كه دنبال شكاري برويم
28-
ما
تو را هستيم استغفار گوي
گر
بدي كرديم بد ما را مجوي
نيكي
اندر كار ما را شاد كرد
زين
سبب با ما كني تو گفتگوي
29-
قدرت
نشناسي به هلاكت
افتي
فتوا بنگر اگر كه گوهر سفتي
روزي
كه رسيده اي به پيروزي
تو
ياد
آر ز گفته
ام بگو تو گفتي
30-
تدبير بود مايه سلطاني تو
ور
نه بشود ندم و پشيماني
تو
تدبير
ز قبل عملت هست بسي
مانع ز فلاكت
و پريشاني تو |
31-
قسمت
همه را حيات و هستن نبود
هر
لحظه بجز نشاط و جستن نبود
با
ياد خدا به ياد مرگ افتادن
بالاتر
از اين برات و رستن
نبود
32-
اخلاق بدت كشانده ات در آتش
شه
مات فزون شده ، در شه ماتش
در
صحنه اين كشاكش دهر بمان
دور
از همهء بدي خُلق
و ذاتش
33-
اين
نهي بُود ز من تو را نهي
شديد
كوته بنما جدال كشدار و
مديد
ظاهر
نشود ز
تو عيوب بسيار
عزت
شودت حفظ و زيادي و مزيد
34-
داري
تو اگر رضايت از
كار دگر
تو
كار نكرده كرده
اي كار دگر
آن
كار نكرده ، مي كند خوار ترا
انگار
تو كرده اي خودت كار دگر
35-
دارم
سؤال اما دانم كه چون كليد
است
خواهم
كنم سؤالي كان مايه اميد
است
علم آمده هميشه مانند گنج پنهان
بايد
سؤال كردن چون گنج ناپديد
است
36-
دارد رحِم از تو انتظارِ اتصال
گويا
كه عالم است فراري ز انفصال
هستي همه به
فرمان ايزد است
اي
بنده ترس كو ز دادار و ارتحال
؟
37-
حلم
است و بردباري
علم
است و هوشياري
دانسته
ام فقاهت
صمت
است و پايداري
38-
در
وقت گنه بترس ز ارباب عظيم
اميد فقط بسته به وهاب كريم
بنده
كه گنه كُند از آن مي ترسد
در
بند شود هميشه در باب اليم
39-
در
امر خدا
فكر كني بنده شوي
چون
ماه منير ز نور تابنده
شوي
باراني اگر ز روزه
داري و نماز
مي
كوش بسان ابر بارنده
شوي
40-
صمت
است زباب و دربهاي حكمت
پر
حرف شود بسا به دور از رحمت
ديگر
كه سخن بگويدت
گوش بدار
دو گوش شنيدنت ،
زبانت وحدت
اثر : سيد علاءالدين
موسوي |