salam

Home | my behavior | live | mahdawiat | new | foroogh | karbala | saman | steps | relation | My Idea | look | future | poem | poems | salat | stories | production | Contact Me | emam | book | future 2 | bank | man-man
poems


z1z.jpg

چهل حديث از امام رضا عليه السلام

1-

از ما نبود هر كه اطاعت نكند

گفتار  ائمه را  رعايت  نكند

ما را چه رعايتي آنجا كه كسي

از ما بود و حق ، اطاعت نكند

2-

تلاش مؤمنان در رفع حاجات

بود عين  عبادات و  مناجات

شود فخر ملائك آن بشر كو

كه حق هم ميكند بر او مباهات

3-

خويشتن دار نديدم كه سودي نكند

شيطنت  نيست روا , تا سودي بكند

مده  آزار تو مسلم ، همه را

مسلم آنستكه بر غير حسودي نكند

4-

گفتي كه خداوند ندارد رشته ؟

از خلق بساخت در گمانت پشته

هر كس  نياويخت و يا چنگ نزد

از رشته محكمش بود او كشته

5-

هدايت را  اگر  از  غير خواهي

شوي گمراه و ماني در تباهي

تجاوز  از  كلام  دوست كردي

يقينم  هست  كارت  اشتباهي

6-

بسيار  گناه  كرده اي   بيچاره

بي مايه شدي و مانده اي آواره

بر آل رسول ميفرستي صلوات

صد ها  گنه تو  را  شود كفاره

7-

مونسي دلسوز و بابي مهربان

يك برادر  همدل تو  هر  زمان

باز  پرسي  از  دل و حال امام

مثل و مانندش نيابي در جهان

8-

ديدي كه در شدت و بحران نگون شدي

در محنت و عنا تو به سر واژگون شدي

ياري  بخواه  تو  از  اين  اهل  بيت  ما

ور نه تو در به در شدي و گونه گون شدي

9-

يك راه بدون رهنما مهلكه است

افتادن  اندر  اين بلا  معركه  است

ديدم كه جدا كني ز ما طي طريق

گفتم كه بداني همان تهلكه  است

10-

كرديم حساب نفس و سود آورديم

ما  گرمي بازار  وجود  آورديم

غفلت نكنيم ، نفس ضررها دارد

كمبود هم از نزد حسود آورديم

11-

آزمودن همه جا رايج و سنت باشد

رايگان گشته خبر بي حد و منت باشد

چه عجب هست به دنيا همهء اطمينان

چرخ گردون سبب اين همه لعنت باشد

12-

كوچك گنهت بسي پراكنده شود

هم قلب و سراپاي تو آكنده شود

هر كس كه نترسد از گناه  كوچك

آخر دل او چو مرغ  پركنده شود

13-

راحت نبود بخيل در زندگي اش

لذت نبرد حسود از بندگي اش

آنكس كه بود بنده اين مال و منال

درمانده شود مانده شرمندگي اش

14-

چون دور نشد امتي از بخل و حسد

صدها  امم  گذشته  گشتند  جسد

بخل و حسد عاقبت گلوگير  شود

يك رشته به گردن است با نام مسد

15-

مؤمن نگشت هرگز در راه خود شتابان

آهسته رفته مؤمن  پيوسته و  خرامان

ارزش رود  ز  دستت در  سرعت مشيت

فرمايش  امام  است  در  خطه خراسان

16-

مقدار من شما عرض ادب است

چون ادب لطف خدا را سبب است

هر كه در راه رسيدن به ادب مشكل ديد

فرض دانست كه تلخي تكلف رطب است

17-

از خورد و خوراك بتن ماهيچه كنند

بافند ز پشم و تار و قاليجه كنند

از ياد خدا شوند غافل پستان

دنيا و خود و غير بازيچه كنند

18-

نزديك شما نعمت بسياري هست

تقواست فقط  اگر  نگهداري هست

از جرم و گنه فرار كرده نعمت

اين رابطه هست تا كه انكاري هست

19-

مؤمن نكند تجاوز اندر غضبش

بيهوده برون نمي رود از ادبش

مؤمن كه بياموخت ادب از ارباب

ناحق نكند هيزم تر را حطبش

20-

از دشمن دون چون ضررها  آيد

با مردم خود گشاده رو تر  بايد

بالجمله تواضعي به ياران مي دار

از صحبت سلطان حذر ها شايد

21-

قانع به قناعتش مصون مي ماند

در عز  و  كرامتش فزون مي ماند

بي جا كه زياده خواه شد مي داند

از  خانه خويشتن  برون  مي ماند

22-

برگير زبان خويش را در كامت

حتي تو مگو زياده تر از  نامت

محفوظ بدار اين زبان را در كام

كاشانه عزت است در فرجامت

23-

خود رأي مباش كاين خطر ها دارد

اين كار  هزار  و يك  ضررها دارد

نفست به خطر فتاده اي واي به تو

بنگر به  امام  خود  نظرها  دارد

24-

در دست خودت كليد فقري داري

آن مسأله است سؤال كسري دارد

مگشا تو در سؤال را با آن چون

فقرت بنمايد گر چه فخري دارد

25-

معذور شو از گفتن عيب دگران

بيرون برو از گفتن غيب دگران

 بار دگران به دوش تو  افتاده

باشي نگران تو از چنين بار گران

26-

مي رسد از منشأ غيبش نعيم

كم  شمارندش  بخيلان  لئيم

لاجرم كفران ببندد باب غيب

بسته و محدود شد بذل كريم

27-

برخيز و بيا به كشت و كاري برويم

ننگ است اگر به خاكساري برويم

برخاستن  و  نشستن  و  خوابيدن

سبك است كه دنبال شكاري برويم

28-

ما تو را هستيم استغفار گوي

گر بدي كرديم بد ما را مجوي

نيكي اندر كار ما را شاد كرد

زين سبب با ما كني تو گفتگوي

29-

قدرت نشناسي به هلاكت  افتي

فتوا  بنگر  اگر  كه  گوهر  سفتي

روزي كه رسيده اي به پيروزي تو

ياد آر  ز  گفته ام  بگو  تو  گفتي

30-

تدبير  بود   مايه  سلطاني تو

ور نه بشود ندم و پشيماني تو

تدبير ز قبل عملت هست بسي

مانع  ز فلاكت و  پريشاني  تو

31- 

قسمت همه را حيات و هستن نبود

هر لحظه بجز نشاط و جستن نبود

با ياد خدا به ياد مرگ  افتادن

بالاتر از اين برات و  رستن نبود

32-

اخلاق  بدت كشانده ات  در آتش

شه مات فزون شده ، در شه ماتش

در صحنه اين كشاكش دهر بمان

دور  از  همهء  بدي  خُلق و ذاتش

33-

اين نهي بُود ز من تو را نهي شديد

كوته  بنما  جدال  كشدار و  مديد

ظاهر نشود  ز   تو  عيوب  بسيار

عزت شودت حفظ و زيادي و مزيد

34-

داري تو اگر رضايت  از كار دگر

تو كار نكرده  كرده اي  كار دگر

آن كار نكرده ، مي كند خوار  ترا

انگار تو كرده اي خودت كار دگر

35-

دارم سؤال اما دانم كه چون كليد است

خواهم كنم سؤالي كان مايه اميد است

علم  آمده  هميشه  مانند  گنج  پنهان

بايد سؤال كردن چون گنج ناپديد است

36-

دارد  رحِم   از  تو  انتظارِ  اتصال

گويا كه عالم است فراري ز انفصال

هستي  همه  به فرمان  ايزد  است

اي بنده ترس كو ز دادار و ارتحال ؟

37-

حلم است و بردباري

علم است و هوشياري

دانسته ام   فقاهت

صمت است و پايداري

38-

در وقت گنه بترس ز ارباب عظيم

اميد  فقط بسته به وهاب  كريم

بنده كه گنه كُند از آن مي ترسد

در بند شود هميشه در باب اليم

39-

در  امر خدا  فكر كني بنده شوي

چون ماه منير ز نور تابنده شوي

باراني  اگر  ز روزه داري و نماز

مي كوش بسان ابر  بارنده شوي

40-

صمت است زباب و دربهاي حكمت

پر حرف شود بسا به دور از رحمت

ديگر كه  سخن بگويدت گوش  بدار

دو  گوش  شنيدنت ،  زبانت  وحدت

اثر : سيد علاءالدين موسوي

 

چهل حديث از امام رضا عليه السلام

1-

منطق ما منطق حق بود و بس

رهرو ما رهرو حق بود و بس

آن كه بي چون چرا شد يار ما

بي اطاعت از خدا لق بود و بس

2-

امر است كه مؤمن حكومت بكند

ضجر است كه باطل حكومت بكند

هر كس بكند كار براي مؤمن

فخر است خداوند حكومت بكند

3-

دستت نشود دراز سوي مؤمن

باشيد همگان فراز جوي مؤمن

نفعي است عظيم در كناره جوئي

از كار حرام و جستجوي مؤمن

4-

قرآن همه سان رشته محكم باشد

قرآن كريم خود مكرم باشد

هر كس بزند چنگ به قرآن كريم

مجدش ز مجيد و خود معظم باشد

5-

از حرف خدا دگر تجاوز نكني

در مكتب غير او تلامذ نكني

گمراه نخواهي شدن از راه درست

ايمن شوي و دگر تعارض نكني

6-

خواهي كه گناه خود بپوشاني ليك

بيچاره اي و نداري از مالت ملك

بسيار فرست درود بر آل رسول

نابودي هر گنه ببين  گو  لبيك

7-

 هان امام است باز پرسان دقيق

باز پرسي از دل و حالش  عميق

مونسي دلسوز و بابي مهربان

هم رفيق و هم شفيق و هم شقيق       

8-

گشته اي بر شدتي خود مبتلا

ريخته از آسمان سويت بلا

نصرتي از ما طلب كن با خلوص

استعانت هست در باب ولا

9-

تبدار شويد و گاه بيمار شويد

هرگز نكند جدا از آن يار شويد

او راهنماست بي وجودش پيداست

صد مهلكه در پيش گرفتار شويد

10-

در بند و حساب، نفس ما سود كند

غافل نشويد ، كه بوده  نابود كند

اين نفس همان اژدها بر گنج است

آزاد و رها ، شود تو  را  دود كند

 

11-

با خبر  از خبر دنيا باش

چرخش و گردش گردون را باش

آزموديم ولي صد افسوس

مطمئن بودن ما ها را  باش

12-

هر خرده گنه خود  بزرگي بشود

يك خرده نهال خود سترگي بشود

ترست نبود ز خرده گرگي كوچك

در عاقبت  او گنده گرگي بشود

13-

تو راست بگو حسود لذت برده ؟

يا بوده هميشه ژنده و افسرده

گو شخص بخيل هيچ راحت بوده؟

كي راحتي است براي يك دلمرده؟

14-

افسوس همه  خانه  چوبين  دارند

درمانده و بيچاره و مسكين دارند

آتش  نزده كسي  بجز  آنان كه

حرص و حسدو قلوب چركين دارند

15-

حق است كه بي شتاب باشي آرام

مؤمن رود آهسته پي هر  اقدام

گر سرعت بيحد و شتاب آيد باز

از سوي دگر بهاء مؤمن  اعدام

16-

تقدير همه داشتن صد ادب است

باشد چو نود وجود آن كم تعب است

مي كوش به سختي آوري در چنگت

چون هر ادبي لطف خدا را سبب است

17-

بازيچه بدست خويش بازي بكني

خود خسته اين زبان درازي بكني

غافل شده از ياد خدا بشنو  راز

هستي چو فرومايه چه نازي بكني

18-

گر نگهداري بود تقوا  بود تقوا  بود

علت انعام ما پروا بود پروا بود

آنكه داده خود فراري نعمت الله را

ابتدا يا انتها خود شخص بي پروا بود

19-

حق است صراط مستقيم مؤمن

نفس است فقط قلب سليم مؤمن

هر جاكه غضب عارض مؤمن گردد

صبر است فقط نفس حليم مؤمن

20-

حذر حذر از صحبت سلطان كي مرام

بگير مشي تواضع ز دوستان پيِ مرام

مراقبتي كن ز دشمنان به ترس

مي باش گشاده روي به مردان بي مرام

 

21-

اي  نفس صيانت  تو  با  من  باشد

نفسي كه زياده جست رهزن باشد

پستي نكند كه هست او را  عزت

چون بنده قانع ز  من  ايمن  باشد

22-

نديدي غنچه را كرده دهن باز

برون افتاده گل از پرده راز

كنون بر بند دهان را تا بگويم

كه عزت شد فزون اي نغمه پرداز

23-

رأي خود را بَرده اي اي مسگري

دست بر گوشش نهاده زرگري

كشتي طوفان زده خواهد ز تو

لنگري   كه   ساخته  آهنگري

24-

دست بردار از سؤال خويشتن

سر فرازي كن تو ،  زال پيلتن

زود خفت شد نصيبت تنگدست

سر در اندازي هميشه زير تن

25-

در باب گناه ديگران مغفورند

افشاء كنندگان آن مخذولند

خواري گناه ديگران را مپذير

پرسنده اعمال شما معذورند

26-

اندك مشماريد  هداياي الهي

ناگه  به  سر آيد  بلاياي الهي

لازم بود از باب تشكر و مزيدش

دائم  به  لب آريد ثناياي  الهي

27-

ناچاري  ما در طلب عيش و معيش

هرگز  نبود  دو گانه  اندر  هر كيش

از  بهر خدا  رها  مكن  اين  طلبت

بنشين به خوان و سفره خير انديش

28-

كرده  استغفار مؤمن  از  بدي

يافته  گنج  و   بقاي  سرمدي

اين بود مژده ، مؤمن شاد گفت

هست  خوبي مژدگان  ايزدي

29-

نابود نشد آنكه خودش را  بشناخت

وان هسته خويشتن بُدن را بشكافت

هر  ذره  او  شعله  بر  اين  عالم  زد

هم ماند و  هم به سوي بالا بشتافت

30-

هر عمل دارد پشيماني ؟ بلي

گر بود حكم سليماني ؟ بلي

تا كه تدبيرت  نباشد كارگر

رستم دستان بود ساده يلي

31-

من  ندارم   ذكر  بالاتر  ز  فوت

گر چه آيد حزن ها از ذكر موت

هست  اين  ذكر  بقا  اندر  فنا

ذكر و يادي شدهم آهنگ صوت

32-

بد خلق به آتش اندر افتاده چه باك

خلقي ز بد اخلاقي  خود كرده هلاك

بگريز از  او كه هست مصداق جفا

در كوي  وفا  فقط بگو حاش سواك

33-

پند است مشاجره مكن با هر كس

اين كار بود  كار  بد  هر  كركس

گر پيشه كني چو  كركسي لاشخوري

عيبت شود آشكار و  گردي  خود خس

34-

راضي مشوكه كسي اشاره بد بكند

زيرا كه كرده كار و دوباره  بد بكند

نيك اختري  بجو  و  بپرهيز  از جفا

ترسم جفاي تو سعد ستاره بد بكند

35-

علم است خزينه، بسته بينش تو

مفتاح گشودنش بود ، پرسش تو

نوع دگري نگاه كردن عجز است

هر پرسش تو بود گران ارزش تو

36-

تقواي خدا  چرا  نداريد  اي خلق

دل در گرو چه ميگذاريد اي خلق

دل را ببريد نزد اهل دل و خويش

هر لحظه به حق واگذاريد اي خلق

37-

دين شناسان بردباران صاحبان اين زمانند

در پژوهشگاه عالم  صاحب كون و مكانند

محضري دارند ،  اما  در سكوت و  بي بياني

يك زبان  دارند ،  اما صاحب صدها  بيانند

38-

عبد است و عبيد است و وحيد است

او بسته به  اميد خداوند  وعيد است

ترسيده  از فكر گناهي كه پليد است

دلبسته به يزدان كه ، سعيد  است

39- 

بسيار روزه بگير بر خوان تو نماز

البته ندارد  هيچ  رب تو  نياز

بسيار تفكرت شود بحر عميق

در امر خدا برآي در اوج و فراز

40-

دستان بلند كرده  در وقت  قنوت

دو گوش بده خود به صداي ملكوت

نشنيده اي هرگز از كسي زمزمه اي

دروازه حكمت است خود باب سكوت

اثر: سيد علاءالدين موسوي